آیلین هستی مامان و بابا

دوستان خوبم چند داستان می خوام براتون بزرام امیدوارم که خوشتون بیاد و درباره آنها نظر بدین .متشکرم داستان کوتاه ماهیگیر و مرد آمریکایی   مرد ثروتمندی نزدیک  روستایى در کنار ساحل ایستاده بود .  قایق کوچک ماهیگیرى از انجا رد شد که داخلش چند تا ماهى بود!    مرد ثروتمند از ماهیگیر  پرسید: چقدر طول کشید تا این چند تاماهی رو  بگیرى؟    ماهیگیر : مدت خیلى کمى !    مرد ثروتمند : پس چرا بیشتر صبر نکردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟    ماهیگیر : چون همین تعداد هم براى سیر کردن خانواده ام کافیه !    مرد ثروتمند : اما بق...

سلام دوستان خوبم امیدوارم که حالتون خوب باشه و روزهای گرم تابستان و روزهای خوب ماه مبارک را به خوبی سپری کنید . دوستان خوبم توی این روزهای خوب ما را هم توی افطاری ها و سحرهاتون فراموش نکنید . امروز جمعه و روز بیستم ماه رمضان امشب هم که شب قدر و به قول بزرگتر ها خدا توی این شبا هر دعای بکنی برآورده می شه توی این شبا ما می تونیم با راز و نیاز کردن با خدا هر چی می خوایم به اون بگیم و اونم به حرفهای ما گوش می ده دوستان خوبم توی این شبای عز یز ما رو هم فراموش نکنید . من از عمق وجود خودم ، خدایم را صدا کردم نمیدانم چه میخواهی ، ولی امروز برای تو ، برای رفع غم هایت برای قلب زیبایت ، برای آرزوهایت ، به درگاهش دعا کردم و میدانم خدا از آ...

 چشمه ي سحرآميز روزی روزگاری  در یک جنگل بزرگ خرگوش کنجکاوی زندگی می کرد. یک روز، خرگوش کنجکاو درحال دویدن و بازی کردن بود که به چشمه ای سحر آميز رسید.  خرگوش می خواست از چشمه آب بنوشد که ناگهان زنبوری خود را به خرگوش رساند و به او گفت: از این چشمه آب ننوش. هر كه از اين آب بنوشد كوچك مي شود. اما خرگوش به حرف زنبور گوش نکرد و از آب چشمه نوشید.  خرگوش به اندازه ی یک مورچه، كوچك شد. خرگوش خیلی ناراحت شد و از زنبور پرسيد: حالا چکار کنم؟ خواهش می کنم به من کمک کن تا دوباره مثل قبل شوم . زنبورگفت: من به تو گفتم از این چشمه، آب نخور  ولي تو توجه نكردي . خرگوش&n...

  سلام به دوستان خوب و مهربانم امیدوارم که حالتون خوب باشه امروز پنج شنبه است یکی از روزهای گرم تابستان توی شهر ما که هوا خیلی گرمه شما چطور شهر شما هم گرمه روزهای تابستان دارن خیلی زود سپری می شن چشم به هم بزنی دوباره پاییز شده و فصل مدرسه پس دوستان خوبم از روزهای تابستان و تعطیلات خوب آن به خوبی استفاده کنید من و مامان امروز خونه بودیم مامان که مشغول کارهای آخر هفته منم مشغول حل کردن تکالیف زبان و تلویزیون نگاه کردن دیروز که کلاس زبان داشتم چند تا عکس یادگاری با دوستانم گرفتم البته به اصرار مامان .(به قول مامان عکس را می تونم برای یادگاری نگه دارم که وقتی بزرگ شدم آنها را نگاه کنم و یاد ایام کودکی برام زنده بشه )  ...

سلام دوستان خوبم حالتون چطوره امیدوارم که روزهای گرم تابستان را با خوشی و سلامتی پشت سر بگذارید . من که با رفتن کلاس زبان و ژیمناستیک وقت خودم را می گذرونم روزهای دوشنبه و چهارشنبه صبح ساعت 10 کلاس ژیمناستیک دارم که همراه مادر بزرگ می رم آخه من صبحها که مامان سر کاره می رم خونه مادر بزرگم و روزهای شنبه و دوشنبه و چهارشنبه بعدازظهر هم ساعت 7:20 دقیقه بعدازظهر کلاس زبان دارم که زحمت رفت و آمدم را باباجون می کشن  .خلاصه روزهای را هم که کلاس ندارم مشغول تمرین زبان و بازی های کامپیوتری و نگاه کردن تلویزیون هستم . امروز خونه مامان بزرگ بودم که دختر عموی کوچولوم شاینا هم اونجا بود خیلی دوستش دارم شاینا الان درست سه ماه و 4 روز سن داره . ...